?? ????

?? ??????

?? ???

سفارش تبلیغ
[ و گفته‏اند حارث بن حوت نزد او آمد و گفت چنین پندارى که من اصحاب جمل را گمراه مى‏دانم ؟ فرمود : ] حارث تو کوتاه‏بینانه نگریستى نه عمیق و زیرکانه ، و سرگردان ماندى . تو حق را نشناخته‏اى تا بدانى اهل حق چه کسانند و نه باطل را تا بدانى پیروان آن چه مردمانند . [ حارث گفت من با سعید بن مالک و عبد اللّه پسر عمر کناره مى‏گیرم فرمود : ] سعید و عبد اللّه بن عمر نه حق را یارى کردند و نه باطل را خوار ساختند . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :3
کل بازدید :10719
تعداد کل یاداشته ها : 8
103/2/31
4:8 ص
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
a2a[0]

خبر مایه

خودم را - شاید
از قصد- گم کرده ام - بودم-


و حال به
دنبالش میروم


 این نوشته نه شروع دارد نه پایان ، همه اش اوج
است!


 


 


به بزرگترین
کابوسم رسیده ام


" روز
مره شده ای"


چند وقتی است
که از خواب پریده ام!


می دانم ، میدانم
چه باید بکنم


فرقی نمی کند
از کجا آمده ام و به کجا می روم ، مهم این است که برای چه آمده ام


من برای یاری،  برای کمک ،


من برای زنده
کردن روح خاکستری تو آمده


آمده ام تا
دستی را بگیرم


آمده ام تا
کمک کنم نه آنکه کمکی بگیرم


آمده ام تا
همراه کنم انسان ها را


با هم، و با
من


 


روح من در قفس
تن نمی گنجد


روح من در قفس
انسان در قفس آدم نمی گنجد


در قفس
"نه" ها و "بایست" ها


بر روی دیوار
ها نقشی از پنجره کشیدم


و نور مرا شست


نام من آتش
است


و عنصر درونم
باد


مثل باد وحشی
و رام نشدنی ام


و مثل آتش هر
لحظه شکلی جدید به خود می گیرم


پس بنگر رقص
شعله های سوزان مرا


که چگونه در
روح تو می دمد آنچه را باید بشنوی


و به تو نشان
می دهد آنچه را باید ببینی


پس بخوان از
پس این همه آشوب سکوتی را که گویا تنها برای توست


پدر من کوروش
و مادرم خاک است


 


هیچ کس نمی
داند هسته ی این آتش ، زمستانی سرد و کشنده است 
که تنها آفتاب تابستان یخ هایش را آب میکند


تابستان


خورشید


تزریق آزادی
به زیر پوست...